تاریخ بروز رسانی فروردین 10, 1402 by
این روز ها دادگاه مملو از افرادی است که به عنوانین گوناگون شاکی یا متهم هستند؛ اما در میان آن ها این پرونده برایم بسیار تکان دهنده بود. شاید دلیل این امر نیز آن بود که من نیز روزی به همان مکانی می رفتم که هم اکنون صحنه جرم است و در همان مکانی درس می خواندم که الان منجلابی برای نوجوانان شده است. پرونده حاضر پرونده ای است که در آن شاکیان بسیاری حضور دارند. پدران و مادرانی که از اعتیاد فرزند خود آن هم در محلی که صد ها و بلکه هزاران سال است محل کسب علم است، شاکی هستند. کتابخانه. بله کتابخانه ای که همه گمان می کردند، فرزندانشان برای مطالعه به آنجا می رفتند. روند اعتیاد این نوجوانان را از زبان یکی از آن ها خواهیم شنید.
“اسمم مونا هست و یک ساله که پشت کنکور هستم. سال قبل رتبه ام خیلی بد بود، برای همین تصمیم گرفتم امسال جبران کنم. همین موضوع هم باعث شد که به کتابخونه بیام. خیلی از بچه های اینجا مثل من هستند. از صبح تا شب میان تا درس بخونن. باور کنین ما فقط اون مواد رو میخوردیم تا بتونیم بیشتر بیدار بمونیم و بیشتر درس بخونیم. ما اصلا نمی دونستیم که این مواد مخدر هستند.”
اعتیاد به شیشه ندانسته ؟
تقریبا از بیش از 20 نفر از دانش آموزان در خصوص علت مصرف مواد مخدر اعتیاد به شیشه پرسیده شد و همگی همان دلیلی که مونا بیان کرده بود را ذکر کردند. آنچه برای ما بسیار مسلم است، شست و شوی مغزی بود که از جانب یک شخص بزرگتر و بسیار حرفه ای انجام شده بود و وظیفه ما پیدا کردن آن شخص بود.
پس از بازجویی های بیشتر، تمامی دختران به یک نفر اشاره می کردند. دختری به نام مریم که دانشجوی کارشناسی علوم آزمایشگاهی بود. آن ها ادعا می کردند که مریم با همه آن ها دوست بوده است و از طریق همین دوستی و گفتن داستان های حماسی از نحوه قبولیش در دانشگاه تهران توانسته است دختران را به وجد آورده و آن ها را ترغیب به استفاده از شیشه کند.
آگاهی صعیف در مورد اعتیاد مواد مخدر و محرک
اعتیاد به شیشه در دانش اموزان نقش و عوارض مصرف و عدم اگاهی خانواده نسبت به مواد مخدر و محرک در جامعه
مرحله بعدی برای پایان دادن به این پرونده مربوط به یافتن مریم می شد. کاری که چندان آسان به نظر نمی رسید. زیرا که قطعا او تا به امروز از دستگیری بسیاری از دختران مطلع شده بود. برای همین پلیس از طریق چهره نگاری توانست به چهره واقعی او دست پیدا کند. دختری سبزه رو و بلند قد که نامش در هیچ دانشگاهی ثبت نشده بود. در حقیقت وی یکی از ساقیان تازه کار و از حق نگذریم با استعداد مواد مخدر بود که بهترین مکان و زمان را برای توزیع مواد مخدر خود انتخاب کرده است. قطعا دخترانی درمانده و منتظر معجزه قبولی در کنکور، می توانست طعمه خوبی برای فروش مواد مخدر باشد. موادی که می توانست خواب آن ها را کمتر، هوشیاری شان را بیشتر و انرژی شان را افزایش دهد.
بعد از اعترافات دختران و مشخص شدن عدم سوسابقه آن ها، پلیس همگی این افراد را با تعهد و وثیقه آزاد نمود. حال تنها دستگیری مریم مانده بود. برای این موضوع هم باید با روحیات و اخلاقات مریم بیشتر آشنا می شدیم که با لطف دختران دستگیر شده این امر نیز میسر شد. معلوم شد که مریم دوست پسری به نام حامد دارد. مغازه حامد در یکی از پاساژ های مرکز شهر بود. برای همین با یک عملیات حساب شده پلیس برای دستگیری وی اقدام کرد.
پس از دستگیری، حامد به بسیاری از روابط اعتراف نمود. روابطی که میان ساقی ها با او بودند، میان تامین کنندگان و توزیع کنندگان و برخی از مشتری های دائم اش که برای خرید به مغازه اش می رفتند. در حقیقت مریم نیز روزی یکی از همین مشتریان بوده است که کم کم با دیدن جربزه و زرنگی اش توانسته بود تبدیل به یک توزیع کننده شود.
با دستگیری حامد بسیاری از افراد این باند دستگیر و روانه زندان شدند. اما مریم هنوز جایی در میان شهر است. جایی در کمین طعمه های بعدی؛ اما این بار فرصتی برای او مهیا نخواد شد؛ زیرا که مشخصات و عکس او در دست تمامی ماموران می باشد.
پایان متن.
آقای رنجبر
Leave a Reply